میخ های خانه ام زنگ زده

ساعت هم

گرچه چوبی است

ای کاش

تلفن به فکر دلم بود

لا اقل

زنگ هم نمی زند

با دود می توانست

صدایم کند

حالا دیگر

همه ی کبوتر ها

از من می گریزند

بسکه پاهایشان را جستجو کردم

در انتظار نامه ای...

 ..........................................................................................................

زندگی زیباست

مثل یک صدف

سفید

و گاهی در بسته...

صدف من

اما باز است

یک طرفش

ای کاش

بچه بودم

آخر انگشت کوچکم بزرگ شده

دیگر نمی توانم بفهمم

پر است یا خالی

صدف حلزونی زندگی ام...