۷۷۷۷ قلّه

زیر نور تو

تا سحر

انتظار می کشند

اگر تو نبودی

اگر آن ستاره ی کوچک پر نور نبود

از چراغ قوه های کهربایی ما چه بر می آمد؟

تو باشی می رسیم...

 

برف انبار ـ ۵ شهریور ماه ۸۹    

.......................................................................................................... 

هر آنچه حس می کنم

ترجمه می شود

و تو می خوانی

گاهی مجبورم

چند کلمه ای اضافه کنم

مرا ببخش به خاطر پر گویی ام

آخر گاهی کلمه

آنقدر ها هم گنجایش ندارد...

 .......................................................................................................... 

از این تیر

تا آن تیر

قد کشیده ام

و این کپه ی کوچک شنی

روز به روز

بزرگ تر می شود

حالا این بالا

نمی دانم

برج میلاد است

یا ماه موت

وای که چه لذتی دارد

حس بی وزنی...