...

سکوتُ می شکنی این بار

بفهمن  که  هنوز  هستی

با فریادت  نشون  می دی

که از هیچی  نمی ترسی

داره   آروم  جون  می  ده

نسلی  که  مرگُ فهمیده

 نمی  دونم  چرا  اما . . .

  آزادی بوی  خون میده...

بخشی از ترانه ی "آزادی" از شادمهر عقیلی

بررسی واژگانی عناوین شغلی و دیوانی کارنامه اردشیر بابکان در مقایسه با فارسی امروز

 

گردآوری:

سید محمد باقر برقعی مدرس

مقدمه

کارنامه اردشیر بابکان نام کتابی است به زبان پارسی میانه (پهلوی) که در زمان شاهنشاهی ساسانی نوشته شده است و داستانی است درباره به قدرت رسیدن اردشیر بابکان، سردودمان ساسانی. این اثر نثری کوتاه با سبکی ساده است که احتمالاً در اواخر روزگار ساسانی در پارس نوشته شده است. از بافت این اثر چنین پیداست که موبدان در تدوین آن نقش زیادی داشته‌اند و سنجش آن با بخش مرتبط در شاهنامه فردوسی نشان می‌دهد که ویراستاری رونویسان مسلمان تا چه اندازه در حذف عناصر زرتشتی از این داستان مؤثر بوده‌اند. کارنامه اردشیر بابکان حاوی برخی جزئیات تاریخی نیز هست هرچند محیط کلی آن داستانی و رمانتیک و به طور عمده ای حماسی است. این محیط رمانتیک و در عین حال حماسی را تحت تأثیر افسانه‌های مربوط به کوروش بزرگ که در آن زمان در پارس رواج داشته دانسته‌اند.

ادامه نوشته

...

شب می گذرد

سکوت می رود

و دوباره هیاهوی تحمل ناپذیر خورشید

روی چشمان خواب آلود شاعر...



دوباره همهمه

سر و صدای شب در آمده

تمام حرفهای صبح را می توان شنید

تمام حرفهایی که صبح ها

نمی توان شنید ...

نگاه می کنم

مگر ستاره ها چقدر نور می دهند ؟

تمام شب کار من شده

نگاه کردن تمام چیز هایی که میتوان ندید

تو فکر می کنی تمام چیزها را

 نمی توان ندید...؟

تو فکر می کنی ؟!!!

خواب دیدم تعجب کرده ام!

چشمانم باز

ابرو ها بالا

دهان نیم بسته

لبانم قرمز

و زبانم بیرون افتاده بود...

خواب دیدم

آلوچه کیلویی سه هزار تومان است

زالزالک سیری هزار

و سیگار بسته ای دو هزار...

خواب دیدم زالزالک می خوردم

با یک نخ سیگار ...

آخر از آلوچه ارزانتر بود

هسته زالزالک

توی گلویم پرید

نفسم برید...

و روحم از خواب پرید...

خواب می بینم

کف آسفالت خیابان افتاده ام

و تعجب می کنم...

 ............................................. 
 
برای آن همه شعر های سوخته
چقدر پول می دهی ؟!
برای چشم های خسته ای که تا ابد
نگاه کهنه ی دل شکسته را به جاده دوخته
چقدر پول می دهی ؟!
صدای بوق های ممتدی به گوش می رسند
چراغ ها تو را صدا می زنند
برای خوردن کمی بستنی و آلبالو
چقدر طول می دهی ؟!
.............................................
 دیگر صورتت را به یاد نمی آورم
می خواهم عکست را نقاشی کنم
آخر دیگر تو را نمی بینم
حتی اگر در کنارم نشسته باشی
در تاکسی
کیفم را کنارم می گذارم
بین مان
مثل غریبه ها
عکست را نقاشی کردم
اما تو نبودی
صورتکی بود که موهایش شبیه تو بود
شاید دیگر تو را به یاد نمی آورم... 

 

دیگه دیره...

 

اما افسوس تو رو خواستن

دیگه دیره ... دیگه دیره ...

ولی افسوس به نخواستن

دلم آروم نمی گیره...

نمی گیره...*

......................................................................................

*بخشی از ترانه ای قدیمی از تورج شعبانخانی . شعر از ابراهیم شیبانی

...

بالاخره روزی خواهم مرد

و همه ی آنچه دوستش داشتی

خواهد پوسید

دیگر نمی توانی دوستم داشته باشی...

بالاخره روزی خواهم مرد

و تنها چیزی که از من باقی خواهد ماند

قلب من است

همان چیزی که عاشق تو بود

می بینی...

تا ابدیت می توانم دوستت داشته باشم...

گاهی وقتها

یاد سایه ای می افتم روی دیوار

و هوس می کنم برایش حرف بزنم

و بزنم به سیم آخر...

روی بلندی می ایستم

بالا تر از همه

حالا دیگر

انگار تنهای تنهایم...

نمی دانم

آیا واقعا چهارده هزار کتاب خوانده ام؟

آه ریاضی...!

چند سالی است ریاضی ام ضعیف شده...

دیگر نمی توانم درست بشمارم

شاید

حتی هجا های شعرم را...

 

.........................................

 

هزار و یک شب دور از خانه بودم

آن قدر دور

شاید بیست هزار فرسنگ

آن طرف تر از سولاریس

و آن قدر دیر

از سال ۲۰۲۰ هم دورتر...

موهایت را دوست دارم

حتی اگر سیاه نباشد

شب ...

و سفید باشد

مثل برف های پارسال...

می خواهم شهرزاد تو باشم

حتی اگر بلند ترین شب یلدا

زندانی ات باشم

و تا صبح در انتظار مرگ

آن روز که ۲۱ گرم از وزنم کم شود

تنها ۲۱ گرم‌...

شاید من هم سیصد سال بخوابم

و روز احیای دار و دسته ی مردگان

صور اسرافیل هم بیدارم نکند...

نگاهی به سریال های نوروزی امسال

همه ی دار و ندار سیما در نوروز*

سید محمد باقر برقعی مدرس

نوروز امسال نیز همچون سالهای گذشته با پخش سریال های مناسبتی از رسانه ی ملی همراه بود و صد البته امسال این سریال ها حرف و حدیث های بیشتری را نسبت به سالهای گذشته به وجود آورد. پیش از این گفته می شد مهران مدیری قرار است با سریال "قهوه ی تلخ"‌به همراه همان گروه همیشگی مهمترین مجموعه ی  نوروز امسال را کارگردانی کند. اما پس از آنکه زمزمه هایی مبنی بر عدم پخش این سریال در ایام تعطیلات شنیده شد برخی از مسئولان به توجیه این امر پرداختند و اظهار داشتند این سریال اساسا برای پخش در ایام نوروز در نظر گرفته نشده بوده و قرار است در فرصتی دیگر به صورت مجموعه ای نود قسمتی از رسانه ی ملی به نمایش در آید. با این وجود اخبار منتشر شده در برخی رسانه ها حاکی از آن است که علت اصلی پخش نشدن این سریال عدم توافق میان تهیه کنندگان و تلویزیون بر سر مسائل مالی بوده است.

ادامه نوشته

سلام خشک و خالی من

دانه ی گلی است

که در کویر شعرم کاشته ام

شعری برای تو

باران که ببارد

دامانت گل باران می شود

 

....................................

 

به تو که فکر می کنم

حس عجیبی دارم

مثل سواری با ترن

مثل سرگیجه...

فکر کردن به تو

مثل گلوله ای برفی است

خیال می کنی زود آب می شود

اما می چرخد و می چرخد تا بزرگ شود

آنقدر که دیگر آب شدنی نیست

و از فرط سرگیجه

دیگر نمی توانی از ترن پیاده شوی

 

....................................

 

تو را گاز می زنم

وای که چه عطر دل انگیزی

و گناه ...

مثل زندگی

مثل آدم !

و اشتباه  را به یادم می آوری ؛

تکراری که کلیشه نیست

و نمی شود زندگی کرد بدون تو

تو بودی که سلول های خاکستری را تکان دادی

مثل آدم سقوط کردی

و جاذبه ی تو بود که او را به زمین چسباند

حالا می فهمم نیوتن چه اشتباهی کرده بود

تو را گاز میزنم

باز هم اشتباه

سین هفتم را خوردم ....

ریتم زندگی

 گاهی آن قدر تند می شود

که دیگر

صدای قلبمان را هم نمی شویم

آن قدر که ملودی عشق

گنگ می شود

و موسیقی متن زندگی مان

تمپوی مرگ می گیرد

سالها و روزها

می گذرند و می گذریم

همیشه ها هنوزها

مثل سال تحویل

یک لحظه ؛

یک آن ؛

یک سال ؛

جهان انعکاس چشمان توست

یا بر عکس...!

که هر دو را دوست می دارم

اما کدام را بیشتر نمی دانم ؛

شاید آن را که زودتر بوده

حتی یک آن

و شاید هر دو را

که همیشه بوده اند و هنوز

هر دو در یک آن...

...

بر دست

می توان بند بست

اما اندیشه

با بند هم هست...

...

نامه های همه ی ما
حدیث تکراری عشق و آزادی
نامه هایی که هیچ گاه نمی رسند

درباره ی ساخته ی جدید جیمز کامرون، پر فروش ترین فیلم تاریخ سینما

آواتار، ساینس فیکشن به سبک جدید

محمد باقر برقعی مدرس

فیلم علمی تخیلی آواتار به کارگردانی جیمز کامرون که با فروشی بیش از دو و نیم میلیارد دلار  با  شکستن رکورد تایتانیک دیگر ساخته ی همین کارگردان، پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما لقب گرفت، علاوه بر اینکه به خاطر دریافت جوایز متعدد و فروش بالا و همچنین جلوه های ویژه ی وصف ناشدنی قابل ستایش است،‌ دارای ویژگی های منحصر به فرد دیگری نیز می باشد، که این فیلم دویست و سی و هفت میلیون دلاری را به عنوان یکی از مهمترین فیلم های تاریخ سینما از سایر آثار متمایز ساخته و گرچه به لحاظ ویژگی های بصری و امکانات تولید پیشرفته راه را برای آثاری مشابه به لحاظ ظاهری باز نموده است و در بسیاری از جنبه ها اولین است، اما به نظر می رسد در بسیاری از جنبه ها جایگاهی را به خود اختصاص داده که آواتار را به فیلمی دست نیافتنی و تکرار ناشدنی بدل می کند.

ادامه نوشته

عاشقانه های سینمای جهان

 

1.  کازابلانکا، 1942
زمانی که همفری بوگارت به اینگرید برگمن می‌گوید: “که مجبور است و باید او را ترک کند وگرنه پشیمان می‌شود”
“شاید امروز نه، شاید فردا هم نه، اما به زودی و برای بقیه عمرت” ما نمی‌توانیم جلوی اشکهایمان را بگیریم. و حالا شصت و پنج سال بعد هیچ فیلمی ‌نتوانست بهتر از کازابلانکا درامی ‌حقیقی را نشان دهد.
                                ——————————————————-

 

ادامه نوشته

...

 

از زن می نویسی؟

از دل می نویسی؟

فریاد می زنی!؟

 

آری داد میزنی

 

اما صدایت ضعیف است...

 

تو به من فهماندی

تکرار ملال آور و پوچ است

و من

"دوستت دارم" را

صد هزاران بار در یک کلمه جا می دهم

تا در آن یک کلمه

از زوایا و جهات مختلف

عشق را نقد کنم

آخر اما یادم رفت

فراموشم شد

روی پاکت نامه

جای آدرس ، زیر تمبر

پر شد از این جمله

"دوستت دارم،

هزاران بار

با تکرار "

زمانه بر  سر  جنگ  است  یا  علی   مددی

مدد  ز غیر  تو  ننگ  است  یا  علی   مددی

گشود کار دوعالم به یک کرشمه ی توست

کنون نه  وقت  درنگ  است  یا علی  مددی

در کنج دلم عکس امام است نهان

مردید اگر  قلب  مرا  پاره  کنید ...

جز این پل هوایی

برام نمونده جایی

همین بالا می مونم

تا ندونم کجایی

منتظرت می شینم

تا که یه روز بیایی

اگه ندونم می آی

بدونم نمی آیی

جز آرزوی پرواز

نمی مونه دوایی...

رد شدن از این تاریکی

نور چشمان تو را می خواهد

مال من که دیگر خاموش است

چشم روشن من...

من از رندی نخواهم کرد توبه

                                       و لو  آذیتنی  بالهجر  والحجر

درباره ی "درباره ی الی "

فیلمی درباره ی قضاوت

به بهانه ی اکران در قم

از همان لحظه ی آغاز فیلم، بدون اینکه زحمت چندانی به خود بدهید متوجه خواهید شد فیلمی  خواهید دیدمتفاوت از سایر فیلمهایی که پیش از این دیده اید. از خوشحالی متزلزلی که در آغاز فیلم در میان شخصیت ها می بینیم تا نوع روایت فیلم و شیوه ی غیر منتظره ای که کارگردان برای گره افکنی انتخاب نموده و حتی نوع تعلیق بکارگرفته شده در داستان، همه و همه حسی را به بیننده منتقل می کند حاکی از آن که قرار است فیلمی متفاوت ببیند. فیلمی که فرصت تماشای نظیر آن خیلی کمتر بدست می آید. هر چه به نقطه ی اوج فیلم نامه نزدیک می شویم، این حس که حالا دیگر با نوعی اظطراب و یا ترس کنجکاوانه همراه گردیده، بیشتر می شود. بخش ابتدایی فیلم علاوه بر آنکه نقش خود را در معرفی شخصیتها و موقعیت به خوبی ایفا می کند، به وضوح تردیدی را به جان بیننده می اندازد که چه اتفاقی قرار است سرخوشی شخصیتهای فیلم را که برای گردش و تفریح به شمال کشور سفر کرده اند، در هم بریزد. فیلمنامه در ادامه با ریزه کاری های فراوان در نوع روایت وشکستن کلیشه ها به خوبی راه خود را ازالگوی تثبیت شده ی فیلمهای هالیوودی پرتعلیق جدا می کند و اینجاست که اندک اندک تماشاچی، که تا کنون دائم به قضاوت درباره ی کاراکترها وداستان فیلم می پرداخت، در می یابد که گویی اشتباه می کرده است. پلات بسیار ساده فیلم که داستان های فرعی کم حجمی را در برمی گیرد، حاکی از آشنایی و همراهی فرهادی با ادبیات روز است. چند خانواده جوان براي تفريح به ويلايي در شمال مي‌روند.  سپیده ( با بازی گلشیفته فراهانی )، مربی مهد کودک فرزندش را به این سفر خانوادگی دعوت کرده تا او را با احمد، یکی از دوستان خانوادگی شان که به تازگی، پس از یک ازدواج ناموفق، از آلمان بازگشته، آشنا کند. در ديالوگ‌ها اطلاعات بسيار کمي به مخاطب داده مي‌شود تا هم‌چنان داستان فيلم را پي بگيرد. اتفاق فيلم رخ مي‌دهد. «الي» ناپديد مي‌شود. تا اين‌جاي فيلم، اتفاق خيلي عجيبي نيفتاده است. ناپديد شدن يک شخصيت فيلم، سوژه‌ي بسياري از فيلم‌هاي بد، متوسط و خوب بوده است. اما ماجرا وقتي تکان‌دهنده مي‌شود که همراهان الي در تلاش براي پيدا کردن او، متوجه مي‌شوند که هيچ چيز درباره‌ي او نمي‌دانند. پس از گمشدن الی، شخصیتها تا پایان فیلم راجع به الی و اینکه چه بر سر او آمده قضاوت می کنند. بیننده نیز گاه با شخصیتها همراه و همنظر می گردد و گاه ایده آنان را نمی پذیرد و تا پایان فیلم به حدس و گمان می پردازد. اما سکانس های پایانی فیلم همه ی پیشگویی ها و حدس و گمان ها را در هم می ریزد. پایان تلخ قصه بیننده را آگاه می سازد که قضاوت او درباره ی الی و حتی سایر کاراکتر ها نادرست بوده و سایر شخصیت ها هم در قضاوت درباره الی اشتباه می کردند. اینجاست که می توان گفت، درباره ی الی فیلمی است درباره ی قضاوت. فرهادی در این فیلم قضاوت را به بوته ی نقد می کشد. او با استفاده از تعلیق و ایجاد پیشگویی های نادرست در ذهن بیننده، پا را از خلق اثری پر تعلیق و هیجانی فرا تر نهاده و کار را به جایی می رساند که در برابر کلیشه ی تعلیق نیز می ایستد. به طوری که در پایان فیلم نیز به سوالات پاسخ داده نمی شود، گره ها گشوده نمی شود و اطلاعات زیادی در باره ی الی داده نمی شود. تنها اتفاقی که می افتد اینست که بی اعتباری قضاوت شخصیتها درباره ی چیزی که راجع به آن اطلاعی ندارند، به تصویر کشیده می شود. در پایان فیلم بیننده نیز گرفتار همان برزخی می گردد، که شخصیتهای فیلم در آن افتاده اند. شاید پشت بهت تماشاچیانی که تا پایان تیتراژ فیلم روی صندلی های سینما نشسته بودند هزاران سوال نهفته باشد. اینکه درباره ی دیگران، دوستانمان، اطرافیانمان، درباره ی خودمان چه می دانیم؟

 

 

علی

آغاز امامت

علی

نماد اسلام و حکومت

علی

وارث نبوِت

علی

مرد عبادت و شجاعت

علی

مظهر حق و عدالت

علی

چراغ هدایت

علی...

نقطه. سر خط...

کلمه طلاست

و شعر الماس...

گاهی همه ی معادن کویر می شوند

مثل چشمه ی چشمانم

که دیگر خشک شده اند...

ترجمه ی فنی 

گفتیم که پیچیدگی محوری در ترجمه ی فنی، مواجهه با اصطلاحات جدید

است که در بیشتر موارد تنها راه گشودن این گره، ساخت نو واژه هاست .

حتی در صورتی که بتوانیم با استفاده از دایره المعارف های مختلف و واژه

نامه های تخصصی معنا و مفهوم اصطلاح را دریابیم و با بهره گیری از خلاقیت

خود معادلی مناسب برای آن بیابیم، به نظر می رسد، مشکل اصلی یعنی

برخی از نو واژه های فنی در زبان مبدا که تنها یکبار و آن هم خارج از بافت

متنی واقع می شوند، هنوز به قوت خود باقی است . در صورتی که واژه یا

اصطلاحی در بافت متنی تنیده شده باشد، دستیابی به معنا از طریق حذف

تدریجی معانی دورتر با توجه به قرائن متنی، سهل تر خواهد بود . در غیر

این صورت، با وجود معانی چند وجهی برای یک واژه در رشته های مختلف

و یا حتی در یک رشته خاص، تنها تکیه گاه مترجم شم زبانی او در پیش

بینی معنا و معادل یابی یا معادل سازی است . در این شرایط مترجم باید

با استفاده ی خلاقانه از واژه ها، معنای مورد نظر نویسنده ی متن اصلی را

طوری در بافت متنی بازآفرینی کند، که در نتیجه ی آن متنی خوش ساخت و

یکدست را به عنوان محصول ترجمه ارائه دهد .

"

اصطلاحات فنی و توصیفی "

مشکل دیگری که در ترجمه ی فنی ممکن است با آن مواجه شویم , تمایز

میان اصطلاحات فنی و توصیفی است . نویسنده ی متن اصلی ممکن است به

دلایل زیر برای انتقال مفهومی فنی، از اصطلاحی توصیفی استفاده نماید :

1 ) مفهوم مورد نظر، مفهومی است جدید که هنوز نام خاصی به آن اطلاق

نشده است .

2 ) معادل توصیفی به عنوان جایگزینی شناخته شده برای واژه ی فنی

ناشناخته در زبان مبدا بکار می رود .

3 ) معادل توصیفی به منظور مقایسه دو مفهوم با یکدیگر مورد استفاده

قرار می گیرد .

معمولا باید اصطلاحات توصیفی را به توصیفی و واژه های فنی را به فنی

ترجمه کنیم . سعی کنیم در برار وسوسه ی ترجمه ی یک اصطلاح توصیفی به

واژه ای فنی به منظور نشان دادن دانش و مهارت خود در ترجمه، مقاومت

نماییم. با این وجود اگر نویسنده ی متن اصلی به جهت سهل انگاری یا

ناآگاهی، یا به خاطر نبودن واژه ای مناسب در زبان مبدا از اصطلاحی توصیفی

استفاده کرده باشد، ترجمه ی اصطلاح توصیفی به واژه ای فنی، توجیه می شود .

گاهی یک مفهوم در زبان مبدا مفهومی ناشناخته تلقی می گردد، در حالی که

در فرهنگ زبان مقصد شناخته شده است . حرفه ای ها در ترجمه ی فنی،

 بیشتر تمایل دارند، به جای استفاده از معادل توصیفی، واژه های فنی

پیچیده ای را به صورت خلاقانه ایجاد کنند . واژه ی فنی همیشه فشرده تر

از اصطلاح توصیفی است . یعنی دامنه ی معنایی محدودتری دارد . مترجمین

حرفه ای بر لزوم استفاده از واژه های زبان عامه ی مردم در ترجمه ی فنی

تاکید می کنند و هر گونه تمایز میان زبان محاوره و زبان نوشتاری آکادمیک

قائل نمی شوند، که عمدتا محصول مناسبی را در ترجمه به دست نمی دهد.

 با وجودی که استفاده از واژه فنی، به نظر می رسد به عنوان اکتشافی

نوآورانه می تواند به درک بیشتر خواننده ی حرفه ای کمک نماید، نگارنده

معتقد است استفاده ی مفرط از آن بدون در نظر گرفتن شرایط فوق چندان

صحیح نباشد . باید به خاطر بسپاریم، اصطلاح توصیفی در متن مبدا ممکن

است، دارای بار معنایی و اهداف ارتباطی دیگری باشد، که با جایگزین نمودن

معادل فنی انتقال نخواهد یافت . در مواردی که به خاطر نبودن واژه ی فنی

مناسب در متن مبدا از اصطلاح توصیفی استفاده می شود، به کار گرفتن

معادل فنی در متن مقصد ارجح است . در مقابل، جایی که واژه ی فنی به کار

رفته در متن مبدا، در زبان مقصد ناشناخته باشد و دارای معادل مناسبی

نباشد، معادلی توصیفی باید برای انتقال معنا به کار رود . در غیر این صورت

برخی از عناصر معنایی در ترجمه ممکن است از دست برود .

روزي روزگاري بابل...

"و تمام جهان را يک زبان و يک لغت بود و واقع شد که چون از مشرق کوچ کردند همواري در زمين شنعار يافتند و سکني گزيدند… و گفتند :  بياييد شهري براي خود بنا نهيم و برجي را که سرش به آسمان برسد. و خداوند گفت : همانا قوم يکي است و جميع ايشان را يک لغت و الان هر کاري که قصد آن بکنند از ايشان ممتنع نخواهد شد. اکنون نازل شويم و زبان ايشان را مشوش سازيم تا سخن يکديگر را نفهمند. پس خداوند ايشان را از آنجا بر روي زمين پراکنده ساخت تا از بناي شهر باز ماندند. از آن سبب آنجا را بابل ناميدند زيرا که در آنجا خداوند لغت تمامي اهل جهان را مشوش ساخت و ايشان را از آنجا بر روي زمين پراکنده ساخت."

( کتاب مقدس، عهد عتيق، کتاب پيدايش، برج بابل 11 )

برا اساس ديدگاههاي مذهبي در ابتداي خلقت زبان همه ي انسانها با يکديگر يکسان بوده است و اختلاف زبان انسانها با يکديگر معلول قدرتي الهي است. کتاب مقدس اين اختلاف زبان را سبب پراکندگي انسان بر روي زمين مي داند و به وجود  آمدن اقوام مختلف را ناشي از اين پراکندگي ميشمارد.  با اين تفاسير مي توان گفت اساسا يکي از علل به وجود آمدن نياز به ترجمه همين پديده و در واقع اراده ي الهي بوده است. از آنجا که خداوند متعال هيچ گاه براي بندگانش سختي نمي خواهد و اراده نموده بندگانش بر روي زمين بياسايند، اين اختلاف از جانب خکمت بي پايان الهي نه براي مشقت بندگان که يقيناً براي اهداف متعالي و متکامل ايجاد گرديده است و مي توان گفت اين مسئله خود يکي از دلايل سيطره ي بشر بر روي منابع بي پايان زمين و پيشرفت تمدن بشري است.

چون اساساً رسيدن به پاسخ از طريق غور و تفکر در "چرايي"  و "ماهيت" پديده هاي مختلف از ديدگاه مذهبي و تدبر در علل رخدادهاي معلول حکمت الهي را فرا تر از ادراک بشري مي دانم، بگذاريد بگويم، ريشه ي اين اختلاف زبان هر چه که باشد، پديده اي نا خوشايند به نظر نمي رسد، بلکه به عکس با طبيعت روح بشر سازگار آمده و دلچسب مي نمايد. بدون شک هر انسان صاحب ذوق و هر متفکر تيز بيني، تلاش دو غير همزبان براي برقراري ارتباط با يکديگر را يکي از دراماتيک ترين لحظه هاي زندگي انساني خواهد دانست و در مواجهه با چنين رويدادي تمام قريحه ي خود را براي واکاوي ظرافت هاي زيبايي شناختي آن به کار خواهد بست.

دیگر صورتت را به یاد نمی آورم

می خواهم عکست را نقاشی کنم

آخر دیگر تورا نمی بینم

حتی اگر در کنارم نشسته باشی

در تاکسی

کیفم را کنارم می گذارم

بین مان

مثل غریبه ها...

عکست را نقاشی کردم

اما تو نبودی

صورتکی بود که موهایش شبیه تو بود

شاید دیگر تو را به یاد نمی آورم... 

 

برای آن همه شعر های سوخته

چقدر پول می دهی ؟!

برای چشم های خسته ای که تا ابد

نگاه کهنه ی دل شکسته را به جاده دوخته

چقدر پول می دهی ؟!

صدای بوق های ممتدی به گوش می رسند

چراغ ها تو را صدا می زنند

برای خوردن کمی بستنی و آلبالو

چقدر طول می دهی ؟!